اسلایدر

(ღღ ♥ღღღ ... بچه های میهن ... ღღღ♥ ღღ )
ورود شما به اين وبلاگ را خوش آمد مي گوييم

دلنوشته های خدایی

خدايا از اين به بعد به مخلوقاتت يه مترجم ضمينه کن،

اينجا هيچ کس،

هيچ کس را نمي فهمد....

براي دردهايم نشانه مي گذارم تا يادم بماند کجا دست خدا را رها کرده ام....

خدايا من به عنوان بنده حاجتم را گفتم

اميدوارم اگه قرار به برآورده نشدنش هست،

از حکمت تو باشد نه بي لياقتي من....

خدايا بفهمانم که بي تو چه مي شوم...اما نشانم نده

مهربانا هم بفهمانم و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد....

خدايا هر روز کمي اندوه برايم بفرست،

زيرا در اندوه است که ياد مي شوي و در خوشي از ياد مي روي......

تا لحظه ي شکست به خدا ايمان داشته باش،

و خواهي ديد که آن لحظه هرگز نخواهد رسيد....

خدايا راهي نمي بينم آينده پنهان است،

اما مهم نيست

همين کافيست که تو راه را مي بيني و من تو را.....

يه جمله زيبا از طرف خدا:

قبل از خواب ديگران را ببخش و من قبل از اين که بيدار شويد

شما را بخشيده ام....

الهي تو بخشنده ترين و زيبا تريني، گوهر اشک ميخري، دل شکسته ميخواهي،

و عمل بي ريا مي پذيري،

ما را از گناه، سبک بار کن و ديدگانمان را اشکبار

و قلبمان را به عشق خودت گرفتار....

آمين

خدايا از تو معجزه اي ميخواهم، معجزه اي بزرگ

در حد خدا بودنت تو خود بهتر ميداني معجزه اي که اشک شوقم را جاري کند...

نا اميد نيستم فقط دلتنگم.... 

خداوندا جهنم تر از نبودنت جايي را سراغ ندارم...



ارسال توسط حامد

اين داستان از قول استاد فرحزاد(سخنران حرم حضرت معصومه سلام الله عليه) وايشان از قول ملا اسماعيل سبزواري بيان نموده اند .

روزي فاطمه بنت اسد مادر حضرت علي عليه السلام به امير المومنين كه فرزند آخر بوده وكوچك بوده مي گويد: من اين علي كوچولو را خيلي دوست دارم .

علي عليه السلام در جواب مادر بزرگوارشان مي فرمايد :به من نگو علي كوچولو من كوچولو نيستم. شما كوچولو نيستي؟؟!

نه من از جلوترها بوده ام يعني شما از من بزرگ تري ؟ حضرت اميرالمومنين مي فرمايد: من يه نمونه را براتون تعريف مي كنم . تا بداني من كوچولو نيستم .

 

مادر يادتون هست موقعي كه يك دختر جواني بودي وبا چند تا از دوستان براي تفريح بيرون شهر رفته بوديد ومردي همراه شما نبود. ودر آن بيابان شيري به شما حمله كرد؟ يادتون هست ؟ مادرش :گفت بله 

امير المومنين فرمود يادتون هست از ترس به وحشت افتاده بوديد؟مادرش گفت :بله حضرت اميرفرمود: يك جوان آمد ونهيبي به شير زد وشير  رفت وشما نجات پيدا كرديد.

وشما گردنبندتان را بيرون آورديد وگفتيد اين هديه وجايزه  شماست  آيا همه اين حرف ها درسته ؟ مادرشان گفتند بله    آنگاه امير المومنين دست در آستين كردند وهمان گردنبند را به مادرشان دادند.

 

 (قصه پنج تن آل عبا با ساير انسان ها فرق دارد حتي حضرت آدم،  خدا را به پنج تن قسم داد تا بخشيده شد)



ارسال توسط حامد

مرتاض هندي  مي خواست قيافه بگيرد  به سگ گفت  بمير سگ افتاد ومرد

ملا حسين قلي همداني گفت اگر زرنگ هستي او را زنده كن  مرتاض هندي گفت من كه نمي توانم

ملاحسين قلي همداني  روكرد به سگ وگفت : قم به اذن الله  آنگاه سگ بلند شد و رفت .



ارسال توسط حامد


جاده ی موفقیت سر راست نیست

پیچی وجود دارد به نام شکست
دور برگردانی به نام سردر گمی
سرعت گیر هایی به نام دوستان
چراغ قرمز هایی به نام دشمنان
چراغ احتیاط هایی به نام خانواده
تایر های پنچری خواهید داشت به نام شغل
 
اما اگه یدکی به نام عزم داشته باشید
موتوری به نام استقامت
و راننده ای به نام خدا

به جایی خواهید رسید که موفقیت نام دارد.



ارسال توسط حامد
حاتم طایی هیچ گاه اسمش رو روی درخت یا سنگی حکاکی نکرد،
 
   
او حتی با هیچ قلم ، مرکبی و رنگی اسمش رو روی در و دیوار کسی ننوشت ؛
 
ولی در کمال تعجب ، نامش دنیا رو پر کرده ! 

با جوهره محبت نامت را بر دلها بنویس


 بگذار نیکویی نامت را زنده نگهدارد ..



ارسال توسط حامد

آیت الله بهاری:

« نماز شب خواندن و برخاستن در شب سخته؟ قبول، ولی آیا یک« یا ارّحم الرّاحمین» هم نمی توانید در همان جای خوابتان بگویید؟!»



ارسال توسط حامد

از مولايمان حضرت امام صادق (ع) روايت است كه فرمودند : «تعجب مي نمايم از كساني كه از چهار چيز مي ترسند ، اما به چهار ذكر پناه نمي برند !

تعجب مي كنم از كساني كه دچار ترس و خوف مي باشند ، چطور به ذكر خداوند پناه نمي برند : " حسبنا الله و نعم الوكيل"

تعجب مي نمايم از كسي كه دچار غم و اندوه مي باشد ، چطور به اين فرموده خداوند پناه نمي برند : " لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين"

تعجب مي نمايم از كسي كه دچار مكر و بد انديشي ديگران واقع شده است ، چطور به اين فرموده و ذكر خداوند پناه نمي برد : " افوض امري الي الله ان الله بصير بالعباد "

و تعجب مي نمايم از كسي كه دنيا و نعمت هاي زيباي آن را مي خواهد ، چطور به اين ذكر خدا پناه نمي برد : " ماشاء الله و لا قوه الا بالله " » 

- منبع :  خصال شيخ صدوق ، ص 207 –

شکيبا با شيد



ارسال توسط حامد



ارسال توسط حامد
خدایا...

خدایا این سرنوشتی که واسم بافتی

قسمت یقش یکم تنگه...

دارم خفه میشم...




ارسال توسط حامد

روزگاريست همه عرض بدن مي خواهند،

همه از دوست فقط چشم و دهن مي خواهند،

ديو هستند ولي مثل پري مي پوشند،

 گرگ هايي كه لباس پدري مي پوشند،

 آنچه ديدند به مقياس نظر مي سنجند،

عشق ها را همه با دور كمر مي سنجند،

 خوب طبيعيست كه يكروزه به پايان برسد،

 عشق هايي كه سر پيچ خيابان برسد...



ارسال توسط حامد

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد










تونل ها ثابت کردند که حتی در دل سنگ هم ، راهی برای عبور هست ... ما که کمتر از آنها نیستیم ، پس نا امیدی چرا ؟